سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از مصاحبت با فاسقان، بدکاران و آنان که آشکارا مرتکب معصیت می شوند، بپرهیز . [امام علی علیه السلام]
کانون شهید زین الدین دانشگاه لرستان

 ایمان؟؟

نقطه قوت ما در ایمان ماست و نقطه ضعف دشمن نیز در ایمان اوست و بدین‌ترتیب عاقبت کار روشن است»(1). هزاران سال است که انبیاء و اولیاء حق در مقابل کافران ایستاده اند و بارها و بارها زمین شاهد شهادت مردان حق پرست بوده است. مردانی که با سلاح ایمان تنها و غریبانه به جنگ با ظلمت رفتند. اما تاریخ همواره نامشان را به نیکی یاد کرد مگر تو از یاد برده ای حماسه عاشورا را، مولای ما کودک شش ماهه‌اش را برای احیاء اسلام داد. پس چرا من علی‌اصغر خود را قربانی نکنم. این صدای هل من ناصر ینصرنی از فراز کجا به گوش می‌رسد دشمنان بدانند تا زمانی که فریاد اشهدان‌علی‌ولی‌الله در مناره های مسجد ایران طنین انداز است، هیچ نامردی حق ورود به خیمه‌گاه حسین (ع) را ندارد « منطق ما منطق حسین (ع) است و اگر دشمن این حقیقت را دریابد، هرگز در انتظار خستگی ما نخواهد بود».(2) 1-ص 107 کتاب گنجینه آسمانی 2-ص108 کتاب گنجینه آسمانی



کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کانون شهید زین الدین دانشگاه لرستان 87/8/5:: 12:2 عصر     |     () نظر
ادامه مطلب...

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کانون شهید زین الدین دانشگاه لرستان 87/8/5:: 11:58 صبح     |     () نظر

                                      گفتاری منتشر نشده از شهید آوینی


زمانی که جلسه شروع می‌شود، تازه یادشان می‌افتد که محتوای جلسه را ضبط کنند. شاید کسی فکر نمی‌کرد که چندی بعد، دیگر خبری از سید مرتضی نباشد. جلسه در جمع عده‌ای از طلاب برگزار شد و نوارِ دست دومی هم که گفت وگوها روی آن ضبط شده بود آن قدر وضعیت‌اش خراب بود که به سختی توانستیم آن را روی کاغذ پیاده کنیم. موضوع دیگری هم در این جلسه مطرح شده بود که متاسفانه نوار کفاف نداده است. به هر حال آنچه می‌خوانید مطالبی است که شهید آوینی در مقدمه جلسه ـ که ظاهراً قرار بوده سلسله‌وار ادامه پیدا کند ـ مطرح کرده است.
یکی از بزرگترین مفاسد قلبی عجب است. ان شاءالله ما به کبر گرفتار نیستیم ولی معمولاً به عجب که مقدمه کبر است گرفتاریم. عجب هم اگر خدای نکرده یک مقدار ریشه‌دار شود تبدیل به کبر می‌شود و اگر یک ذره کبر باشد انسان اصلاً به حقیقت راه ندارد.
یادم هست که حضرت امام می‌گفتند، وضعیت مردم عادی در صحرای محشر خیلی راحت‌تر از علماست، چون علما به محض اینکه علم پیدا کردند، همین علم حجابشان می‌شود. یعنی اسباب عجبشان می‌شود و نسبت به آن علم، خودبین می‌شوند ولی مردم از آنجا که برای خودشان هیچ شأنی از علم قائل نیستند، مشکلی ندارند.
این است که عجب و خودبینی بزرگترین حجاب بین انسان و خدا می‌شود. کمال بشر در فناست، فنا یعنی از آدم هیچ اثری نمی‌ماند یعنی خودش از میان کاملاً برداشته می‌شود. کسی که عجب دارد، بیشترین بعد را نسبت به حقیقت دارد به خاطر اینکه کمال قرب به خدا فناست یعنی از میان برداشتن آن خودی که در میان بنده خداست و اغلب در همین منزل می‌مانند؛ سخت‌ترین منزل هم هست و از آن نمی‌توانند بگذرند و گرفتار می‌شوند، گرفتار عجب می‌شوند و بدترین منزلها همین است. خیلی از آقایان که نمی‌رسند به دلیل عجب است. من هیچ دلیل دیگری نمی‌بینم از لحاظ اصولی هم وقتی به نتیجه نمی‌رسند، به دلیل عجب است.
یکی از دوستان می‌گفت سال 64 یا 65 بحثی راجع به ادغام جهاد وزارت کشاورزی درگرفته بود. ما آن موقع در جهاد بودیم. یک آقای روحانی از نمایندگان مجلس بسیار بر ضد جهاد حرف می‌زد و می‌گفت: باید با وزارت کشاورزی ادغام شود. برای من سوال بود که این آدم با توجه به این که روحانی است و از این نظر به او اعتقاد دارند، از چه جهت به این حکم می‌رسد و بر آن این همه تاکید می‌کند؟ یعنی چه طور به این اعتقاد رسیده و بعد چطور به این اعتقادش اصرار می‌ورزد؟ ایشان خیلی دشمنی داشت. بعد یکی از دوستان ما که با ایشان یک سفر به خارج از کشور رفته بودند تعریف می‌کرد که این آقا آنجا چه می‌کرد. من برایم خیلی روشن بود که علت اینکه کسی از این (آقایان) به اعتقادات اشتباه می‌رسد، این است که صفای روحی ندارد.
فرض کنید که نشستید علم اصولی خواندید و رسیدید؛ وقتی صفای قلب نباشد، در خدمت شیطان قرار می‌گیرد. عقل آن چیزی است که می‌تواند هم در خدمت شیطان واقع شود و هم در خدمت حضرت رحمان. مباحثی که در مورد عقل شیطانی و عقل رحمانی مطرح می‌شود، در اصول کافی زیاد است، یک موردش همان است که از حضرت صادقی علیه‌السلام می‌پرسند، اگر عقل آن چیزی است که حضرت علی(ع) داشت، پس عقل معاویه چه بود؟ این (عقل معاویه)، شیطنت است ولی خوب توی این دنیا به آن هم عقل می‌گویند که ما به عقل رحمانی و شیطانی تفسیرش می‌کنیم.
ولی واقعاً از کجا می‌شود فهمید که چه کسی صاحب عقل شیطانی و چه کسی صاحب عقل رحمانی است؟ چطور است که یکی عقلش در خدمت شیطنتش واقع می‌شود و یکی در خدمت دینش؟ چطور است که یکی به اعتقاد اشتباه می‌رسد و بعد بر آن اصرار می‌کند؟ خیلی روشن است، یعنی در واقع رابطه اصول و وصول را نمی‌شود ندید. این رابطه یعنی کسی که به حقیقت واصل می‌شود اعتقادات درستی هم دارد، هرکس هم که به حقیقت واصل نشد یعنی از نظر قلبی و روحی به حقیقت نرسید، اعتقادات اشتباهی داشته است. این می‌شود که وقتی یک نفر مثل حضرت امام می‌آید، کافی است برای این که یک دنیا را متحول کند، ایشان وقتی می‌خواست قیام کند حتی یک قیچی در جیبش نداشت، حتی یک قلم تراش یا چاقو در جیبش نبود. چطور این انسان در دنیایی که سیستم‌های جاسوسی و ضدجاسوسی پیشرفته‌ای دارد که هیچ چیز از دید آنها مخفی نمی‌ماند (در این نمایشگاه‌های خارج از کشور - اگر رفته باشید - حتی باماهواره پلاک خانه‌ها را هم نمایش می‌دهند و تمام حرکات ما را با هواپیماهای اواکس می‌دیدند و دقیق محاسبه می‌کردند و به همین دلیل هم خیلی از عملیات‌های ما لو می‌رفت) امام قیام کرد، فقط با یک عبا و عمامه؛ بدون حتی یک قلم‌تراش و یا یک چاقوی کوچک؟
علتش آن است که شخص باید به آنجایی برسد که حضرت امام رسید. وقتی به آنجا برسد که حضرت امام رسید. وقتی به آنجا رسید خودش همه دنیا را متحول می‌کند؛ به هیچ وسیله‌ای هم احتیاج ندارد. آن وقت همه قواعد و سنن واسباب در خدمت آن فرد در می‌آید.
نمی‌خواهیم اسباب را نفی کنیم، ولی مسئله نسبت اسباب با انسان کامل است. این اسبابی که در دنیا هست اعم از اشیا، شامل سنن (الهی) است، همه اینها در مقابل انسان کل خاضع است. انسان کامل در این اسباب تسخیر و تصرف می‌کند، در باطن عالم نه در ظاهرش، ظاهرش بعداً اتفاق می‌افتد یعنی اول امام در باطن عالم تصرف کرد و بعد ما آثارش را در ظاهر عالم هم دیدیم. تا زمانی که آن تغییر در باطن عالم نیفتد در عالم ظاهر شاه نمی‌رود و انقلاب نمی‌شود. در واقع اینها آثار ظاهری آن تحول باطنی است که در وجود حضرت امام شکل گرفته.
ارتباط این دو مهم است که باید بفهمیم هیچ چیز دیگر این قدر فهمیدنی نیست. بعد تازه اگر این را بفهمید، این علم به اسماست یعنی به ذات نیست. اگر به ذات علم پیدا کند، تبعات و نتیجه آن علم بلافاصله می‌رسد. اگر علم ما به ذات بود همین الان که فهمیدیم با تزکیه روح می‌شود در عالم تسخیر کرد، به آن می‌رسیدیم یعنی همین الان به صفای قلب و تزکیه روحانی و کمال انسانی می‌رسیدیم، چرا نمی‌رسیم؟
هرچه هست این میان حجاب عجب است و (انسان) متناسب با این که این حجاب چقدر غلیظ و کدر و کثیف است، به اعتقادات اشتباه می‌رسد.
این است که شما (اگر) الان دائم اصول و فلسفه بخوانید (و این حجاب از بین نرفته باشد)، فلسفه در خدمت آن کسی که می‌خواهد عالم را با شیطنت تسخیر کند، در می‌آید. مگر الان در خدمت غرب در نیامده است؟
خیلی راحت با مباحثی که در فلسفه مطرح می‌کنند، عالم را تسخیر می‌کنند. اصلاً عالم ما یک عالم فلسفی است و غرب، عالم را با فلسفه تسخیر کرده است. اگر قرار بود فلسفه آدم را به جایی برساند، پس چطور (غرب) عالم را با فلسفه تسخیر کرده است؟
فلسفه آدم را به جایی نمی‌رساند، چنان که عرفان هم نمی‌رساند، عرفان نظری هم نمی‌رساند، اصل عرفان، عرفان عملی است نه عرفان نظری. حالا «مصباح الهدایه» حضرت امام را که به نظر من بهترین کتابی است که در عالم نوشته شده است - بگذاریم وسط و آن را بخوانیم چه فایده‌ای دارد؟
فایده‌اش این است که فقط نشانه‌هایی پیدا می‌کنید که به کجا باید رسید یا آدم رابطه بین اصول و وصول و رابطه درس و بحث و آنجایی که می‌خواهد برسد را می‌فهمد، رسیدن به آن، چیز دیگری می‌خواهد. مسئله من اینجاست. ببینید من حرف‌هایی که اینجاها نوشته‌ام، مبتنی بر یافته‌هایی مجرد از سینما و رمان و تکنولوژی و تمدن جدید واین طور چیزهاست. این یافته‌ها مسلط بر اینهاست.
یعنی اگر می‌بینید این عناوین اینجا نوشته شده، علتش این است که روزگار ما روزگار این گرفتاری‌هاست؛ یعنی ما الان به این چیزها و به تمام محصولات و لوازم تمدن غرب مبتلاییم و بزرگترین مبارزه ما هم عبور از اینها و یا غلبه بر اینهاست
. علت اینکه این مباحث و عناوین را مطرح می‌کردم، این است که من یافته‌هایم را از طریق دیگری گیر آورده‌ام، از طریق سینما که به دست نیاورده‌ام
. فرض کنید این را شما بخوانید و بروید سینما را یاد بگیرید. منتها اینها از جای دیگری گرفته شده (و بعد آمده تحت عناوینی) مثل سینما و رمان و... از خود اینها نمی‌شود به جایی رسید، اگر آدم از خود اینها بخواهد به جایی برسد، مستغرق در اینها می‌شود...

منبع : سایت آوینی
 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کانون شهید زین الدین دانشگاه لرستان 87/8/5:: 11:46 صبح     |     () نظر

    

تکرار  مکررات

تکرار مکررات


گفتم: « خدا را شکر که تکلیف ویدئو را هم روشن کردیم. » نگاهی از سر تعجب آمیخته با تمسخر کرد و پرسید: « شما روشن کردید؟! »
پرسیدم: « مگر جز این است؟ »
جواب داد: « ببین دوست من! اگر هم این طور باشد که تو می گویی، هر چند من تردید دارم، اما باز هم باید گفت که ویدئو تکلیف خودش را روشن کرده است. »
از نگاهم دریافت که باید روشن تر حرف بزند. گفت: « این ویدئوست که تکلیف ما را روشن کرده است، نه ما تکلیف آن را. مگر ما می توانستیم تصمیم دیگری جز این اتخاذ کنیم؟ »
پرسیدم: « مگر نمی توانستیم؟ »
جواب داد: « نه! خود غربی ها که ویدئو را اختراع کرده اند آن را « رسانه یاغی » خوانده اند، چه برسد به ما که در برابر این « رسانه یاغی و طاغی » کاملاً دست و پایمان را گم کرده ایم. ببین! اگر ما می توانستیم دیواری اختراع کنیم که جلوی ورود ویدئو را به کشور بگیرد و آنگاه چنین حکمی صادر می کردیم که الان کرده ایم، درست بود که بگوییم تکلیف ویدئو را ما روشن کرده ایم. اما چنین نیست؛ ویدئو رسانه ای است که از هر مرزی عبور می کند و به هر جا که تمدن امروز رفته است وارد می شود و هیچ راهی هم برای ممانعت وجود ندارد. شاهد مثالش هم کشور خودمان. از تو می پرسم: اگر چنین می شد که بتوان برنامه های ماهواره ها را با همین آنتن های معمولی تلویزیون گرفت، ما چه می گفتیم؟ آیا درست بود که بگوییم: خوب! تکلیف ماهواره ها را روشن کردیم؟... نه! »
و بعد نـاگهان مثل آنکه چیـزی به ذهنش خطور کـرده بـاشد گفت: « « شازده کـوچولو » را خوانده ای؟ »
گفتم: « آره. »
گفت: « حکایت ما، حکایت آن پادشاه است که شازده کوچولو در ستاره اول دید. پادشاه فرمان های عاقلانه ای می داد چرا که علاقمند بود که فرمان هایش اجرا شود. مثلاً وقتی شازده کوچولو می پرسید: اجازه هست بنشینم؟ پادشاه می گفت: به تو فرمان می دهم که بنشینی. و یا وقتی شازده کوچولو از شدّت خستگی خمیازه می کشید، به او فرمان می داد که حتماً خمیازه بکشد و رودربایسی نکند! و چون شازده کوچولو می گفت: دیگر خمیازه ام نمی آید، پادشاه فرمان می داد که: خُب! حالا که این طور است به تو فرمان می دهم گاهی خمیازه بکشی و گاهی هم نکشی... »
گفتم: « عجب کتاب خوبی است این « شازده کوچولو ». « زمین انسان ها » را هم خوانده ای؟ »
خندید و گفت: می خواهی از تبعات قبول واقعیت فرار کنی؟ چه من « زمین انسان ها » را خوانده باشم و چه نخوانده باشم، ماهواره دارد می آید... می خواهم بگویم تکلیف ویدئو را آن وقت می بایست روشن می کردیم که ویدئو شهرهای کشور ما را تسخیر نکرده بود. حالا که حتی در یک شهر مذهبی مثل کاشان حدّاقل پنج دستگاه ویدئو وجود دارد و قیمت آن هم، هم طراز با سایر وسایل برقی مجاز است و کرایه نوار حتی از ماست پاستوریزه (!) هم ارزان تر است، درست آن است که بگوییم ویدئو تکلیف ما را روشن کرده است و چند وقت دیگر ماهواره تکلیف ما را روشن خواهد کرد! »
گفتم: « مثل اینکه خیلی از این وضعی که پیش آمده خوشحالی؟ پس آن همه شعارهایی که درباره غرب وغرب زدگی می دادی کجا رفت؟ »
جواب داد: « نه جانم! تو موضوع را اشتباه فهمیده ای. بیان واقعیات چه ربطی به این حرف ها دارد؟ ما باید بدانیم که در چه دنیایی زندگی می کنیم و با توجه به این واقعیت ها، راه هایی برای حفظ فرهنگ خودمان و مبارزه با غرب پیدا کنیم. با فرار کردن و انزوا گرفتن و دیوار به دور خود کشیدن که مسئله ما حل نمی شود. ما عادت کرده ایم که برای دور ماندن از خطرات، اصل را بر پرهیز بگذاریم. این واکنش تا آنجا کارساز است که بتوان از منطقه خطر فاصله گرفت. وقتی طوری در محاصره خطر واقع شدیم که دیگر امکان فرار کردن وجود نداشته باشد، باید جنگید و محاصره را شکست. از همان آغاز، جامعه دیندار در برابر غرب و مظاهر آن همواره چاره را در آن می یافته که پیله ای امن برای خود دست وپا کند و به درون آن بخزد. اوایل کار حتی با تأسیس مدرسه هم مخالفت می ورزد... و اگر از این نظر گاه بنگریم، چه بسا که حق را نیز به او بدهیم؛ مدارس جدید برای حفظ و توسعه وضع موجود ایجاد شده اند و دین مأمور به تحول است. اما تقدیر این بوده است که تمدن جدید همه دنیا را تسخیر کند و جامعه دینی ناگزیر به میدان یک مواجهه بسیار جدی کشیده شود. همین عکس العملی که اکنون در برابر ویدئو وجود دارد پیش از این در برابر رادیو و بعد تلویزیون نیز وجود داشته است. این مواجهه توفیقی اجباری است که به انکشاف حقیقت دین مدد خواهد رسانید و نه فقط مددرسانی، که اصلاً در عالمی که حقایق به اضدادشان شناخته می شوند، این تنها راه ظهور و انکشاف حقیقت دین است. حقیقت دین در جهاد رخ خواهد نمود نه در رهبانیت؛ و پناه گرفتن در پس دیوارها و صندوقخانه ها در مواجهه با دنیای جدید نوعی رهبانیت است... در این مواجهه ما خواهیم آموخت که... »
تاب نیاوردم تا حرف هایش تمام شود و گفتم: « اگر در این مواجهه همه چیز از دست برود چه؟ »
نگاهی کرد که معلوم بود حوصله اش از دست حرف های من سر رفته است. با طمأنینه گفت: «مگر تاریخ نخوانده ای؟ »
جواب دادم: « منظورات را نمی فهمم. »
گفت: « مگر ما تنها میراث داران این دین هستیم؟ و یا مگر دین اسلام لای پنبه و زرورق حفظ شده است؟ و تازه مگر این ماهواره ها راشیطان در مدار زمین نگه داشته است؟ دوست من! ضعف ماست که دشمن را قدرتمند جلوه می دهد. ما تا آنجا بنیان کارمان را بر گریختن و پناه گرفتن گذاشته ایم که از یک نوار ویدئو هم دشمنی غول پیکر برای خودمان تراشیده ایم. مگر این نوار بی زبان فقط در برابر فیلم های مبتذل حساسیت دارد و مثل آن دستگاه فتوکپی که در فیلم «فرماندار » بود از صفحات نهج البلاغه کپی نمی گیرد؟ اگر قرار بود که دین و دینداری مغلوب ویدئو شود که تا به حال در برابر مظاهر دنیای جدید اثری از آثار آن بر جای نمانده بود... و تازه، این رسانه تنها برای ما نیست که یاغی است؛ امپراتوری خبری غربی ها را نیز به خطر انداخته است. » و بعد حرفش را قطع کرد و پرسید: « راستی مگر خبر جدیدی در این باره شنیده ای؟ »
جواب دادم: « نه! همان که تو هم شنیده ای: قرار است به شازده کوچولو امر کنیم که هر وقت خواست خمیازه بکشد و هر وقت هم که نخواست خمیازه نکشد. »
خندید و گفت: « نه بابا! مثل اینکه تو آن قدرها هم که من فکر می کردم بی ذوق نیستی! »

منبع : کتاب رستاخیز جان
 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کانون شهید زین الدین دانشگاه لرستان 87/8/5:: 11:39 صبح     |     () نظر

                                                                                   فیلم روز سوم

 


نشست نمایش و نقد و بررسی فیلم روز سوم محمدحسین لطیفی دو روز پس از سالگرد فتح خرمشهر و در آستانه آغاز نمایش عمومی این فیلم در نیمه خرداد در دانشگاه شهید بهشتی برگزار شد.
درنشست نقد و بررسی فیلم روز سوم که به مدیریت "جلیل اکبری صحت"، منتقد؛باران کوثری و حامد بهداد،بازیگران؛ علیرضا کهندیری آهنگساز، حمید آخوندی تهیه کننده و محمدحسین لطیفی کارگردان برگزار شد، دست اندرکاران روز سوم به پرسشهای حاضران پاسخ گفتند.
در این نشست، محمدحسین لطیفی، گفت: در جشنواره بیست وپنجم فیلم فجر، دو فیلم کاملا جنگی داشتیم که مربوط به خود جنگ بودند، و هر دوی این فیلمها، سعی کردند بحث ارتباط با مخاطب عام را لحاظ کنند.
وی ادامه داد: ما موقع ساخت فیلم، به این فکر کردیم که حرف خود را به گونهای بزنیم که دلنشین باشد.
لطیفی گفت: ساخت فیلم جنگی، مثل شمشیر دولبه است و سختیهای زیادی دارد. اگر خیلی خشک بسازیم، بدون جذابیت می‌شود و از طرفی تولید فیلمهای کمدی راجع به جنگ هم، ارزشهای دفاع مقدس را به طور کامل نشان نمی‌دهد.
کارگردان روز سوم سپس گفت: این فیلم با این قصد ساخته شد که با مخاطب، ارتباط سازنده برقرار کند و در واقع ما خواستیم در این زمینه و با این هدف خودمان را تست بزنیم که آیا می‌شود مخاطب را تا آخر چنین فیلمی روی صندلی نشاند یا نه؟
وی افزود: 25 سال از آن تاریخ گذشته و در سینمای جهان هم امر مرسومی است که وقتی مدتی از وقایع تاریخی می گذرد، درباره آن فیلم ساخته میشود، همانگونه که راجع به جنگها اتفاق افتاده و هنوز هم فیلم جنگی ساخته میشود و از زوایای مختلف به این قضایا نگاه میکنند.
لطیفی گفت: با ساخت فیلم روز سوم من خواستم از کسانی که در آن روزها خالصانه و صادقانه جنگیدند و شهید شدند، یادی بکنم و اهمیت ساخته شدن این کار را در واقع بیشتر از بابت ارتباط آن با نسل سوم میدانم.
لطیفی در پاسخ به پرسش یکی از حاضرین که چرا فیلم هندی ساخته اید گفت: تصور کنم صرفا حضور شخصیت حامد بهداد و چهره متفاوتی که او از بدمن ماجرا نشان میداد، بتواند ثابت کند که این فیلم هندی نیست چرا که شخصیتهای سینمای هند، خیلی کلیشه ای و یک بعدی هستند، در حالی که در این فیلم، این اتفاق نیفتاده بود و قضیه به این شکل نبود.
در ادامه جلسه از حامد بهداد راجع به روش بازی خود در نقش افسر عراقی پرسیده شد و او گفت: موقعی که من بازی میکنم، هیچگاه سر صحنه دیالوگ حفظ نمیکنم یا سعی نمیکنم یک میزانسن را به صورت خشک اجرا کنم، بلکه در آن صحنه، مثل یک آدم عادی زندگی می کنم، راه می روم و خود واقعی ام را در فیلم جاری می کنم.
بهداد ادامه داد: در پشت صحنه روز سوم، افراد زیادی بودند که به من کمک کردند و و عراقی حرف زدن را هم از کارگرانی که سرصحنه بودند، یاد گرفتم.
این بازیگر در مورد صحنه آخر فیلم و تیر خوردن خود گفت: من طرحی را برای این صحنه ریختم و به کارگردان فیلم پیشنهاد دادم که این صحنه اینگونه باشد و وقتی محمدحسین لطیفی از من دلیلش را پرسید، به او گفتم تنها نصیب فواد از این عشق همین دو تا تیر بود و هیچ بهره دیگری از عشقش نبرد، پس بگذاریم پذیرفتن این دو تیر از طرف او که تنها نصیب عشقش است، به این شکل اتفاق بیفتد.
در ادامه برنامه، حمید آخوندی تهیه کننده روز سوم گفت: وقتی که در 3 خرداد61 ، با یک ژ-3 و 100 تیر در خرمشهر بودم، به خاطر حفظ ناموس آنجا رفتم و حالا خوشحالم که در این فیلم تلاش برای حفظ ناموس را به نمایش گذاشتهایم و به این دلیل تشویقهای شما را می شنوم.
سپس باران کوثری راجع به موفقیتش در نقش سمیره، در فیلم روز سوم گفت: حس می کنم فقط 50 درصد در ایفای نقش موفق بوده ام، چون روایت واقعی این اتفاق، به قدری وحشتناک بوده که من حس می کردم شاید نتوانم خوب بازی کنم ولی فضایی که سر فیلم به وجود آمده بود، به قدری خوب بود که این حس را تا حد زیادی در من زنده کرد.
در ادامه جلسه، محمد حسین لطیفی در مورد اشاره های فیلم به سقوط خرمشهر و در پاسخ به پرسشی با این مضمون که چرا سقوط خرمشهر در روز سوم به خوبی در نیامده و چرا موضوع اصلی فیلم، یک روایت عشقی است؟، گفت: ماجرای اصلی فیلم در سه روز اول نبرد خرمشهر اتفاق افتاده اما ما آن را به سه روز آخر تبدیل کردیم. از طرفی در واقعیت، تمام آن افراد هم سالم برگشتند و حتی یکیشان هم زخمی نشد، اما برای این که از نظر حسی فیلم تاثیرگذارتر باشد، این ماجرا را به سه روز آخر منتقل کردیم و داستان را تغییر دادیم.
وی متذکر شد: برخلاف آنچه مطرح می کنید، روز سوم صرفا به یک ماجرای عشقی نمیپردازد و قصه های زیادی در این فیلم مستتر است؛ یکی قصه عشق یک عراقی به دختری ایرانی است، یکی قصه نجات یک دختر توسط گروه سرباز نجات دهنده، یکی هم داستان شخصی که می خواهد از یک پسر انتقام بگیرد... من در نهایت حدود پنج قصه را در یک فیلم وارد کردم تا فقط تصویری کلی از حالت شهر به شما داده باشم. لطیفی افزود: این فیلم 105 دقیقه است و از اول همین زمان را داشت که زمان زیادی است، اما یک بار برآوردی انجام شد در مورد این قضیه که فیلمی از سقوط خرمشهر ساخته شود و نتیجه برآورد این بود که در این صورت باید 35 قسمت 60 الی 70 دقیقه ای به شکل سریال ساخته شود.
این کارگردان همچنین تاکید کرد: روز سوم روایت من از سقوط خرمشهر نبوده است. در بخش دیگری از مراسم، علیرضا کهن دیری سازنده موسیقی متن فیلم ضمن اشاره به ویژگیهای موسیقی روز سوم به پرسشهای حاضران پاسخ گفت. او متذکر شد: تشخیص کارگردان این بود که فیلم اینقدر موسیقی لازم دارد، همان طور که مثلا در فیلمی چون بچه های آسمان، کل فیلم فقط 6 دقیقه موسیقی داشت. من هم در این راستا به ساخت موسیقی برای روز سوم پرداختم.
در ادامه، از حمید آخوندی در مورد شائبه های حمایت دولتی از این فیلم پرسیده شد و او گفت: برخلاف تصور برخیها، در تولید روز سوم وزارت ارشاد و بنیاد سینمایی فارابی هیچ گونه کمکی به ما نکرد و حتی دوربینی هم در اختیار ما قرار نگرفت؛ تنها بنیادشهید با ما قرارداد بست و 400 میلیون تومان پول به ما داد که این فیلم را برایشان بسازیم.
وی تاکید کرد: دوربینی که ما برای این فیلم از آن استفاده کردیم، از بخش خصوصی تهیه شد و دوربین قدیمی بود و چون ما موقع کار می خواستیم صدابرداری سرصحنه داشته باشیم، مجبود بودیم برای جلوگیری از ضبط صدای دوربین جزو صدای صحنه، دور دوربین پتو بکشیم!
آخوندی متذکر شد: هیجگونه کمکی به این فیلم نشد و روز سوم با دست خالی ساخته شد.
سپس لطیفی در پاسخ به پرسشی در مورد علت وجود طنز و شخصیتهایی با این مختصات در فیلم روز سوم، گفت: آدمهای دوست داشتنی در جنگ خیلی زیاد بودند و این حالتها و آن طنزها هم در همان لحظات جنگ وجود داشته است که من در روز سوم با روش خودم به این آدمها و این جریان نزدیک شده ام.
کارگردان روز سوم در پایان به نقل خاطراتی از تولید فیلم پرداخت و گفت: در هنگام تولید فیلم، ساختمان اسکان ایرانیها، یک بیمارستان مخروبه بود که استفاده ای از آن نمی شد و ما هم حق نداشتیم هیچگونه دستی به ترکیبش بزنیم. در این حال و هوا، یک روز وقتی برای افکت انفجار، دو تا چاشنی در سقف ایجاد کردیم، آمدند ما را دستگیر کردند و ما تا پاسی از نیمه شب در زندان بودیم!
وی خاطرنشان کرد: برای ساخت روز سوم به قدری دستمان تنگ بود که ما حتی نمی توانستیم یک دکور بسازیم و آن را در خلال ماجراهای فیلم از بین ببریم و البته این از بضاعت اندک سینمای ایران ناشی می شود
.
در پایان مراسم جوایز و لوحهای تقدیر از سوی دستاندرکاران فیلم به عوامل روز سوم اهدا شد

نویسنده متن : جلیل اکبری صحت


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کانون شهید زین الدین دانشگاه لرستان 87/8/1:: 4:56 عصر     |     () نظر
<      1   2   3   4   5      >